۱۳۹۱ آبان ۲۸, یکشنبه

دلیل واسه شادی

شادی دلیل می‌خواد، نه یه دلیلِ بزرگ، شاید فقط یه دلیلِ کوچیک یه علتِ جزیی میتونه آدم رو شاد کنه. چقدر این روزا واسه مردمِ ما دلیل‌ها کمند. واقعاً آیا یه روزی میاد که همه چی‌ یه جورِ دیگه بشه. خدایا نمی‌خوام کفر بگم ولی‌ چرا اینقدر بینِ بنده‌هات فرق میذ‌اری؟ تو انسان رو عاری و لخت و آزاد آفریدی، ولی‌ اونا به دست و پامون زنجیر بستند. چرا به بعضی‌ از بنده‌هات اجازه میدی که حقِ زندگی‌ کردن رو از همدیگه بگیرند؟ هر روز یه خبرِ جدید از پر‌پر شدنِ یه گٔلِ جدید میاد و کم کم همه گٔل‌هایِ معطر ِ این باغ دارند میریزند، اونوقتِ که همه فصل‌های سال می‌شند پاییز.  ای کاش باغِ وطنِ من هم یه باغ بون داشت که دلش واسه این مردم می‌سوخت، یه باغبون که به بهانه هرس کردنِ گٔل‌ها، ریشه‌هاشون رو قطع نمیکرد. خیلی وقتِ که کفتارها شدن باغبون، و هر گلی‌ که عطرش بیاد، رو از ریشه میزنند. چقدر باغِ قشنگی‌ بود شهرِ ما، حیف که باغبونا مترسک بستند سرِ هر باغ، به جای کلاغ،  کبوتر شکار میکنند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر